هی لعنتی . . .
از دست نمی شود !
هضم نمی شود !
هضم نمی شود !
من کاناپه ای پوسیده در باران . . .
تو سربازی دورافتاده با گلوله ای در پهلو . . .
چقدر دیر همدیگر را پیدا کردیم . . .
با بعضیا اصلا نمیشه معمولی بود !
یا باید نزدیک ترین کست باشن یا اصلا تو زندگیت نباشن . . .
به آمدنت چنان دلخوشم که طفلی به صبح عید پرستویی به ظهر بهار
و من به دیدن تو چنان در آینه ات مشغولم که جهان از کنارم می گذرد بی آنکه سربرگردانم . . .
( یدالله باباچاهی )
امان از آن روزی که :
از دل نرود ، هر آن که از دیده برفت . . .
این روزها حتى روابط انسانى هم ساخت چین است !
از فردا بیشتر مراقب باش !
تقاص اشک های امشب من سنگین تر از تمام روزهایی است که عاشقانه گریه کردم .
خنده دار است نه ؟
تو هی مرا دور می زنی و من فکر می کنم که در محاصره تو هستم !
بعضی آه ها را هر چقدر هم از ته دل بکشی ؛ سینه ات خالی نمی شود !
امروز سینه من پر از همان آه هاست . . .
این روزها هر کى ازم مى پرسه ? چطورى ؟ ?
برا اینکه ? خوب ? باشم :
ناچار دشمن خدا میشم . . .
فاجعه زمانی اتفاق می افته که کسی رو دوست داری ؛
که نه درکت میکنه !
نه حرفاتو می فهمه !
اما توبازم دوستش داری !
نمی تونی ازش بگذری !
بودنش زجرت میده !
نبودنشم زجرت میده . . .
با خودت حرف بزن ، تو بهترین غمخوار خودتی . . .
ﭼﻪ ﺁﺷﻮﺑﯿﺴﺖ ﺩﺭ ﺩﻟﻢ . . .
ﻭﻗﺘﯽ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﺩﺭ ﻧﺒﻮﺩﻧﻢ
ﺑﻪ ﺑﻮﺩﻥِ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﻓﮑﺮﻣﯽ ﮐﻨﯽ . . .
شب که میشود ، شروع میشود ؛
ای کاش های من . . .
شب بی من بودنت خوش / شعله ی خاموش دل کُش
آخرین معجزه ی من / شب بی من بودنت خوش
من به خواستنت دچار و تو / به مرگ کوچه سرخوش
رد پات مونده رو قلبم / شب بی من رفتنت خوش
برای آدما باید مثل قسمتِ سردِ بالش باشـی !
سرد که باشی دوست دارن . . .
ای کاش !
دلیل شب بیداری هایم ، وجود تو بود . . .
نه جای خالیت . . .
از تشیع جنازه می آیم . . .
دلم را با تمام آرزوهایم زنده به گور کرده ام . . . !
همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت
آنچه درخواب نرفت چشم من و فکر تو بود . . .
من زمانی که داشتمش هم نداشتمش . . .
دل من !
بار و بندیلت را ببند !
می رویم !
وقتی غمگینی !
وقتی از زندگی سیری !
حواستو خیلی جمع کن چون طعمه خوبی هستی . ..
دختر گفت : بشمار !
پسرک چشمانش را بست و شروع کرد به شمردن : یک ، دو ، سه ، چهار . . .
دخترک رفت پنهان شود !
آن طرفتر پسر دیگری را دید که گرگم به هوا بازی میکند ، برّه شد و با گرگ رفت . . .
پسرک قصه هنوز می شمارد . . .
شبیه کسی که از یک آدرس ، تنها پلاکش را می داند . . .
در ازدحام آدمها و خیابانها ، دنبال ِ دستهایت می گردم . . . !
13906 بازدید
1 بازدید امروز
30 بازدید دیروز
43 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian